غمگینم
همانند مرد دو هزار چهره که می گفت
نمی دونم تو زندگیم چرا هی نمیشه . . .
غمگینم
همانند پرنده ای که شوق پرواز ندارد ، نای آواز ندارد . . .
غمگینم
همانند مادری که آخرین سرباز برگشته از جنگ
پسرش نیست . . .
غمگینم
همانند پسری که عشقش به او میگوید برادر . . .
غمگینم
همانند مادر بی سوادی
که دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد . . .
غمگینم
غمگـــــــــــــــــــینم
همانند سرباز ِ گـــــــــــــم شده در جنگ ;
کـــــــــــــــــــــور شد و ندارد هیچ فشنگ . . .
غمگینم…
همانند دلقکی که روی صحنه
چشمش به عشقش افتاد که بامعشوقش به او میخندیدن . . .
غمگینم
غمگینم مثل پروانه ای گم کرده راه . . .
غمگینم
مثل کودکی که بادکنکش ترکیده باشد . . .
غمگینم
مثل کودکی که آبنبات یا عروسک نداشته اش را دست دوستش دیده و دلش خواسته
غمگینم
همانند کسی که پدرش
سیگار دستِ او دیده . . .
غمگینم
غـمگیـنـم
همانند کـودکـی مـعـلـول
کـه تـازه بـه تفـاوتـش پـی بـرده . . .
غمگیــنـم
همانند درختـی کـه
در مســیرِ کارخـانـهء "چــوب بُــری" قــرار گـرفتـه است . . .
غمگینم
همانند آدمی که دوست نداشت
تنهایی رو
و خیلی تنها شد . . .
غمگینم
همانند
پدری که مرگ فرزندش را قبول نمی کند
و خود را با او مُرده می داند
و اشک هایش را شاید مدتها کسی ندیده بود
اما حالا
بدون اشک کسی او را نمی بیند . . .
غمگیــنم
همانند مــــادرم
کـه او آیــنـــده ام را طــور دیـــگری تـــصــــور کـــرده بــــود . . .
غمگیــنم
همانند
جوانی که میگوید...
دست بر دلم مگذار می سوزی
داغ خیلی چیز ها بر دلــــــــــــــم مانده . . .
غمگینم
همانند قـــــــــــــــمار بازی
که خشت هایش درست انتخاب کرد
اما سرنوشتش را کج . . .
غمگینم
همانند پدری
که پس از زلزله
همسر و فرزندانش را با دست خودش به خاک می سپارد . . .
غمگینم همانند مرده ای
که توان تسلی دادن به بازماندگانش را ندارد . . .
غمگینم همانند پرنده ای که از قفس آزاد شده
اما پرواز از یادش رفته . . .
امید وارم همیشه ملس باشین